درخشیدن چنانکه ستاره در هوای صافی. مشعشع بودن. درخشان بودن چنانکه ستاره به شب: ستاره ها لی لی میزند (در تداول تهرانیان) ، یعنی میدرخشد. شاید با تلؤلؤ عرب یکی باشد. و رجوع به لیان لیان شود
درخشیدن چنانکه ستاره در هوای صافی. مشعشع بودن. درخشان بودن چنانکه ستاره به شب: ستاره ها لی لی میزند (در تداول تهرانیان) ، یعنی میدرخشد. شاید با تلؤلؤ عرب یکی باشد. و رجوع به لیان لیان شود
ضربه ای با کف دست و انگشتان به صورت کسی زدن، چک زدن، توگوشی زدن، کشیده زدن، لت زدن، تپانچه زدن، کاز زدن، سرچنگ زدن، صفعه زدن، صفع
ضربه ای با کف دست و انگشتان به صورت کسی زدن، چَک زَدَن، توگوشی زَدَن، کِشیده زَدَن، لَت زَدَن، تَپانچِه زَدَن، کاز زَدَن، سَرچَنگ زَدَن، صَفعِه زَدَن، صَفع
لح لح زدن از تشنگی یا گرما، زبان بیرون کردن سگ و بتندی و به آواز دم زدن از تشنگی یا گرما و خود کلمه ’لح لح’ ظاهراً اسم صوت باشد. در عربی لعلعه است و تلعلع به معنی زبان بیرون کردن سگ از تشنگی باشد. (از منتهی الارب)
لح لح زدن از تشنگی یا گرما، زبان بیرون کردن سگ و بتندی و به آواز دم زدن از تشنگی یا گرما و خود کلمه ’لح لح’ ظاهراً اسم صوت باشد. در عربی لعلعه است و تلعلع به معنی زبان بیرون کردن سگ از تشنگی باشد. (از منتهی الارب)
با یکپای جه جهان رفتن. حجل. یکپای برداشته جستن مردم. تعتاب. عتبان. با یکپای جهان جهان رفتن. برجستن در رفتن بیک پای. دویدن بر یک پای. جستن و فرو جستن در طی مسافتی
با یکپای جه جهان رفتن. حجل. یکپای برداشته جستن مردم. تعتاب. عتبان. با یکپای جهان جهان رفتن. برجستن در رفتن بیک پای. دویدن بر یک پای. جستن و فرو جستن در طی مسافتی
از تشنگی زبان را پی درپی و سریع از دهان برآوردن، چنانکه سگان. لهاث. نفس پیاپی کشیدن با بیرون کردن زبان پیاپی، چنانکه سگ از گرمای هوا یا پیمودن راه دور. بیرون کردن و درون بردن زبان پیاپی با دم زدن، چنانکه سگ گاه تشنگی سخت. پیوسته و پیاپی بیرون کردن سگ و جز آن قسمتی از زبان را از دهان. بسیار تشنه بودن: از تشنگی له له زدن، چون سگ تشنه یا بسیار دویده زبان پیاپی ازدهان بیرون کردن و فروبردن و نفسهای پیاپی کشیدن
از تشنگی زبان را پی درپی و سریع از دهان برآوردن، چنانکه سگان. لُهاث. نفس پیاپی کشیدن با بیرون کردن زبان پیاپی، چنانکه سگ از گرمای هوا یا پیمودن راه دور. بیرون کردن و درون بردن زبان پیاپی با دم زدن، چنانکه سگ گاه تشنگی سخت. پیوسته و پیاپی بیرون کردن سگ و جز آن قسمتی از زبان را از دهان. بسیار تشنه بودن: از تشنگی له له زدن، چون سگ تشنه یا بسیار دویده زبان پیاپی ازدهان بیرون کردن و فروبردن و نفسهای پیاپی کشیدن
پشت گردنی زدن کسی را. (ناظم الاطباء). وارد آوردن سیلی بر صورت شخصی. لطمه زدن. (فرهنگ فارسی معین). کشیده زدن. صفع: آن یکی زد سیلئی مر زید را حمله کرد او هم برای کید را. مولوی. از دست دیگری چه شکایت کند کسی سیلی بدست خویش زند بر قفای خویش. سعدی
پشت گردنی زدن کسی را. (ناظم الاطباء). وارد آوردن سیلی بر صورت شخصی. لطمه زدن. (فرهنگ فارسی معین). کشیده زدن. صفع: آن یکی زد سیلئی مر زید را حمله کرد او هم برای کید را. مولوی. از دست دیگری چه شکایت کند کسی سیلی بدست خویش زند بر قفای خویش. سعدی
چنین آمده در فرهنگی و گمان بر گرفتن آن از لحلحه تازی که کوچک ترین پیوندی با له له زدن سگ یا نا آرامی از گرمای سوزان ندارد له له زدن لح لح زدن از تشنگی یا گرما. زبان بیرون آوردن سگ و نفس زدن وی با صدا و بسرعت بر اثر تشنگی یا گرما، ملتهب بودن از شدت گرما
چنین آمده در فرهنگی و گمان بر گرفتن آن از لحلحه تازی که کوچک ترین پیوندی با له له زدن سگ یا نا آرامی از گرمای سوزان ندارد له له زدن لح لح زدن از تشنگی یا گرما. زبان بیرون آوردن سگ و نفس زدن وی با صدا و بسرعت بر اثر تشنگی یا گرما، ملتهب بودن از شدت گرما
بر اثر تشنگی مفرط زبان را پیاپی و به سرعت از دهان بیرون آوردن، بسیار تشنه بودن، زبان بیرون آوردن سگ و نفس زدن وی با صدا و سرعت براثر تشنگی یا گرما، ملتهب بودن از شدت گرما
بر اثر تشنگی مفرط زبان را پیاپی و به سرعت از دهان بیرون آوردن، بسیار تشنه بودن، زبان بیرون آوردن سگ و نفس زدن وی با صدا و سرعت براثر تشنگی یا گرما، ملتهب بودن از شدت گرما