جدول جو
جدول جو

معنی لی لی زدن - جستجوی لغت در جدول جو

لی لی زدن(شُ دَ)
درخشیدن چنانکه ستاره در هوای صافی. مشعشع بودن. درخشان بودن چنانکه ستاره به شب: ستاره ها لی لی میزند (در تداول تهرانیان) ، یعنی میدرخشد. شاید با تلؤلؤ عرب یکی باشد. و رجوع به لیان لیان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یللی زدن
تصویر یللی زدن
وقت خود را بیهوده هدر دادن، ولگردی، خوش گذرانی، یللی تللی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
ضربه ای با کف دست و انگشتان به صورت کسی زدن، چک زدن، توگوشی زدن، کشیده زدن، لت زدن، تپانچه زدن، کاز زدن، سرچنگ زدن، صفعه زدن، صفع
فرهنگ فارسی عمید
(سَ رِ هََ وَ دَ)
لح لح زدن از تشنگی یا گرما، زبان بیرون کردن سگ و بتندی و به آواز دم زدن از تشنگی یا گرما و خود کلمه ’لح لح’ ظاهراً اسم صوت باشد. در عربی لعلعه است و تلعلع به معنی زبان بیرون کردن سگ از تشنگی باشد. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شُ دَ نِ زَ)
با یکپای جه جهان رفتن. حجل. یکپای برداشته جستن مردم. تعتاب. عتبان. با یکپای جهان جهان رفتن. برجستن در رفتن بیک پای. دویدن بر یک پای. جستن و فرو جستن در طی مسافتی
لغت نامه دهخدا
(سَ گِ رِ تَ)
از تشنگی زبان را پی درپی و سریع از دهان برآوردن، چنانکه سگان. لهاث. نفس پیاپی کشیدن با بیرون کردن زبان پیاپی، چنانکه سگ از گرمای هوا یا پیمودن راه دور. بیرون کردن و درون بردن زبان پیاپی با دم زدن، چنانکه سگ گاه تشنگی سخت. پیوسته و پیاپی بیرون کردن سگ و جز آن قسمتی از زبان را از دهان. بسیار تشنه بودن: از تشنگی له له زدن، چون سگ تشنه یا بسیار دویده زبان پیاپی ازدهان بیرون کردن و فروبردن و نفسهای پیاپی کشیدن
لغت نامه دهخدا
(خَ پَ / پِ کَ دَ)
پشت گردنی زدن کسی را. (ناظم الاطباء). وارد آوردن سیلی بر صورت شخصی. لطمه زدن. (فرهنگ فارسی معین). کشیده زدن. صفع:
آن یکی زد سیلئی مر زید را
حمله کرد او هم برای کید را.
مولوی.
از دست دیگری چه شکایت کند کسی
سیلی بدست خویش زند بر قفای خویش.
سعدی
لغت نامه دهخدا
چنین آمده در فرهنگی و گمان بر گرفتن آن از لحلحه تازی که کوچک ترین پیوندی با له له زدن سگ یا نا آرامی از گرمای سوزان ندارد له له زدن لح لح زدن از تشنگی یا گرما. زبان بیرون آوردن سگ و نفس زدن وی با صدا و بسرعت بر اثر تشنگی یا گرما، ملتهب بودن از شدت گرما
فرهنگ لغت هوشیار
یک پارا در هوا نگهداشتن و با پای دیگر راه رفتن: با مرحوم پدرش و جمعی دیگر که آنان را نمی شناخت در صحن حرم امام رضا لی لی میکرد
فرهنگ لغت هوشیار
بر اثر تشنگی مفرط زبان را پیاپی و بسرعت از دهان بیرون آوردن (چنانکه سگان کنند) : دید چشمانش نیمه باز است و قوز کرده وله له میزند، بسیار تشنه بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
لطمه زدن، با دست به صورت کسی زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از له له زدن
تصویر له له زدن
((لَ لَ زَ دَ))
بر اثر تشنگی مفرط زبان را پیاپی و به سرعت از دهان بیرون آوردن، بسیار تشنه بودن، زبان بیرون آوردن سگ و نفس زدن وی با صدا و سرعت براثر تشنگی یا گرما، ملتهب بودن از شدت گرما
فرهنگ فارسی معین
توگوشی زدن، کشیده زدن، چک زدن، سیلی نواختن، صدمه زدن، لطمه دیدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
لصفعةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
Jab, Lash, Slap, Smack
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
frapper, fouetter, gifler
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
schlagen, peitschen, ohrfeigen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
להכות , להצליף , להטיח
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
مارنا , کوڑے مارنا , تھپڑ مارنا , تھپڑ مارنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
ঘুসি মারা , চাবক মারা , থাপড় মারা , থাপ্পড় মারা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
ต่อย , ฟาด , ตบ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
kumpiga, kupiga fimbo, kupiga makofi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
yumruk atmak, kamçılamak, tokat atmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
ひと突きする , 鞭打する , 平手打ちする , 平手打ちする
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
주다 , 채찍질하다 , 따귀 때리다 , 뺨 때리다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
вдарити , лякати , дати ляпаса , дати пощечину
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
memukul, mencambuk, menampar
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
मुक्का मारना , छड़ी मारना , थप्पड़ मारना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
slaan, geselen, slaat
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
golpear, azotar, abofetear
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
colpire, frustare, schiaffeggiare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
ударить , плеть , дать пощёчину , дать пощёчину
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
打击 , 鞭打 , 打耳光
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
uderzać, chłostać, dawać klapsa, spoliczkować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
socar, açoitadar, estapear
دیکشنری فارسی به پرتغالی